شیما قاضیزاده، نویسنده و آموزگار پرکار و پایدار در هرات
داستان «مترسک و مرد دهقان» به قلم شیما قاضیزاده نویسنده و آموزگار اهل هرات در بین ۱۲ داستان منتخب بیستوسومین دور مسابقهٔ بزرگ داستاننویسی صادق هدایت قرار گرفته است.
شیما قاضیزاده در سال ۱۳۵۹ خورشیدی در هرات به دنیا آمد. ایشان مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه هرات بهدست آورد و از سال ۱۳۸۱ در لیسهٔ عالی مهری هروی، بهعنوان معلم و عهدهدار دیپارتمنت زبان و ادبیات فارسی ایفای وظیفه کرده است.
خانم قاضیزاده نویسندگی را از دوران نوجوانی با اشتراک در کلاسهای سوزنطلایی آغاز کرد. آموزشگاه خیاطی سوزنطلایی یک مدرسهٔ دخترانهٔ زیرزمینی و پنهان در هرات در دورهٔ نخست حاکمیت طالبان در افغانستان بود که در آن دختران بهجای خیاطی، زیر نظر استادان دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه هرات، از جمله استاد محمدناصر رهیاب، داستاننویسی میآموختند.
خانم قاضیزاده بیش از ۲۰ سال میشود که در حوزهٔ شعر و داستان قلم میزند و افتخارات و جوایز ارزندهای را در کارنامهٔ ادبی خود دارد. بهتازگی، داستان «مترسک و مرد دهقان» در بین ۱۲ داستان منتخب بیستوسومین دور مسابقهٔ داستاننویسی صادق هدایت قرار گرفته است. در سال ۲۰۲۱ میلادی داستان «آیینهٔ شکستهٔ بخت» مقام سوم در نخستین جشنوارهٔ جایزهٔ ادبی اکرم عثمان و داستان کوتاه «دختری که به دنیا نیامد» برندهٔ مقام دوم در مسابقهٔ بزرگ داستاننویسی دیپسی ریفلکشن شد.
مجموعه داستانهای شیما قاضیزاده تحت عنوان «یاس و یادها» در زمستان سال ۱۴۰۰ توسط فرهنگسرای استاد بهره در هرات به چاپ رسید. این مجموعه حاوی ۹ داستان کوتاه است که در ۱۹۷ صفحه منتشر شده است. عناوین داستانها شامل: یاسها و یادها، مادر، چکمههای سیاه، دختری که به دنیا نیامد، دایره، سفر، حرف آخر، ماهیفروش و تاریخ میباشد.
داستانهای این مجموعه وضعیت نابسامان اجتماعی فرهنگی روزگار نویسنده را با قلمی گیرا و روانی پر پرسش و پر ماجرا برای خواننده بازتاب میدهد.
استاد محمدناصر رهیاب در مقدمهٔ داستانهای این مجموعه نوشتند: «شیما میخواهد روانکاوانه بنویسد، از درونکاوی بیشتر و بیشتر بهره بگیرد، همین است که داستانهای کوتاه او، برای نمونه، یاسها و یادها، بلند و بلندتر میگردند؛ با این هم، گردشها، تکرارها، یادها و فضاهای مهآلود، داستانهای او را گیرایی ویژهای میبخشند. در جاهایی میخواهد نمادگرایی کند. گزینش گل یاس و گزینش این واژه در عنوان داستان، با یأسها و ناامیدیهایی که سیمای مرکزی داستان با آنها درگیر است، و با سپید شدن سیاهی روانی او، زیبایانه، خواننده را با تأویلهایی همسو میگرداند. سیماهایی مانند قدیر تخمک، یا ماهیفروش نمادهایی استند برای نشاندادن پهلوهای خفتهٔ زندگی که نویسنده میخواهد روانکاوانه آنها را به نمایش گذارد و فلسفهٔ زندگی، پوچی، بیوفایی و... را به خواننده برساند.»