از درس و کار تا ازدواج: تأثیر محدودیت‌های طالبان بر زندگی دختران

از درس و کار تا ازدواج: تأثیر محدودیت‌های طالبان بر زندگی دختران
Photo: RM Media

هرچند کارزار امسال «۱۶ روز فعالیت علیه خشونت» بر مقابله با انواع خشونت‌های مبتنی بر جنسیت در فضای آنلاین متمرکز شده، اما تجربه زنان و دختران افغانستان از خشونت فقط به محیط آنلاین و شبکه‌های اجتماعی محدود نمی‌شود. با قدرت گرفتن دوباره طالبان، گستردگی و تنوع موارد خشونت و محدودیت علیه زنان افزایش بی‌سابقه‌ای داشته است. تاثیرات منفی این محدودیت‌ها بر زندگی دختران و زنان به حدی بوده که گاهی آنها را مجبور به انتخاب‌های دشوار کرده است.

رسانه دیدبان قصد دارد در جریان این کارزار، اخبار و گزارش‌های مربوط به زنان و دختران افغانستان را همراه با دلنوشته‌ها و شرح تجربه‌های شخصی آنان از انواع خشونت و محدودیت در صفحه ویژه «۱۶روز فعالیت علیه خشونت» منتشر کند.

          

با بازگشت طالبان به قدرت و اعمال سیاست‌های محدودکننده، سرنوشت میلیون‌ها زن و دختر در افغانستان به‌طرز ناگهانی دگرگون شد. دخترانی که آرزو داشتند داکتر، استاد، خبرنگار یا حقوقدان شوند و مسیرشان را در صنف‌های مکتب و دانشگاه دنبال می‌کردند، با درهای بسته و فرصت‌های از دست‌رفته روبه‌رو شدند. برای بسیاری، ازدواج—تحمیلی یا خودخواسته—تنها گزینهٔ پیش‌رو شد و سرنوشت‌شان از آرزوهای تحصیلی و حرفه‌ای به مسئولیت‌های خانه‌داری تغییر یافت.

الناز، ۲۶ ساله، تا پیش از بسته شدن دانشگاه‌ها، زندگی خود را وقف تحصیل و پیشرفت حرفه‌ای کرده بود. او رویای داکتر شدن و استاد دانشگاه شدن داشت و روزهایش پر از درس، تمرین‌های عملی در کلینیک و آماده شدن برای امتحانات بود.

«درجه‌ام همیشه از اول تا سوم متغیر بود. بزرگ‌ترین هدفم این بود که بعد از فراغت مطب خودم را داشته باشم و همزمان در دانشگاه تدریس کنم.»

اما با محدودیت‌های پی‌درپی طالبان، همه چیز متوقف شد. همان سال آخر تحصیل، که نزدیک‌ترین سال به تحقق رویاهایش بود، به بسته‌شدن دانشگاه‌ها برخورد. فرصت‌های کاری از دست رفت و جامعه دیگر جایی برای حضور مستقل او باقی نگذاشت.

«از همه‌چیز خالی شدم. ماندم روی دست خودم. حیران و بیچاره. کار عملی می‌رفتم اما بدون هیچ درآمدی. چندین جا درخواست کار فرستادم اما چون مدرک فراغت نداشتم، با وجود تجربه کاری، قبولم نمی‌کردند.»

الناز می‌گوید فشارها فقط محدود به تحصیل نبود؛ استقلال مالی و حضور اجتماعی او نیز از بین رفت. جامعه‌ای که پیش‌تر از او انتظار موفقیت داشت، اکنون هیچ راهی برای ادامه مسیر مستقل باقی نگذاشته بود. 

در چنین شرایطی، ازدواج به تنها گزینه عملی تبدیل شد. حتی اگر از سوی خانواده تحمیلی نبود، محیط اجتماعی و محدودیت‌ها او را به سمت خانه و مسئولیت‌های جدید سوق داد. 

او می‌افزاید: «وقتی نامزد شدم، هنوز انستیتوت‌های طبی باز بود. در رشته نرسینگ ثبت‌نام کردم تا حداقل در محیط طبابت بمانم و تجربه کسب کنم، اما با دستور طالبان، آن هم بسته شد و دومین رشته تحصیلی‌ام ناقص ماند.»

 او که حالا روزهایش را در خانه با مراقبت از کودکش می‌گذراند، می‌گوید: «هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم انتهای همه تلاش‌هایم به اینجا برسد. کار روزانه‌ام شده جارو کردن، پوست کندن کچالو و پیاز و مراقبت از فرزندم. آن الناز که پر از رویا بود دیگر وجود ندارد؛ حالا فقط برای دخترم زندگی می‌کنم و آرزویم این است سرنوشت مادرش را نداشته باشد.»

سونیا، ۲۰ ساله، شاگرد صنف ده بود که با بازگشت طالبان و بسته شدن مکاتب، آینده‌اش دگرگون شد. او که همیشه آرزوی رفتن به دانشگاه و تحصیل در رشته مدیریت را داشت، در برابر محدودیت‌های شدید خانواده و جامعه قرار گرفت.

«از پانزده شانزده سالگی‌ام خانواده‌ام اصرار داشتند که دختر باید زود عروس شود. اما من می‌گفتم می‌خواهم درس بخوانم. آرزو داشتم مدیریت بخوانم و کار کنم. حتی تصور هم نمی‌کردم که یک روز مجبور شوم از رویای خودم دست بکشم.»

بسته شدن مکاتب توسط طالبان، نه‌تنها درهای تحصیل را بست، بلکه ذهنیت خانواده و فشارهای اجتماعی را هم تغییر داد. سونیا دیگر در مقابل فشارها ایستادگی نمی‌توانست.

«وقتی مکتب بسته شد، خانواده‌ام گفتند خوب نیست دختر که جوان شد در خانه پدر بماند. تمام اقوام می‌گفتند: عروس که نمی‌شوی، می‌خواهی چه کار کنی؟ قبلاً می‌توانستم بگویم درس می‌خوانم و کار می‌کنم، اما بعد از بسته شدن مکتب دیگر چنین جوابی نداشتم.»

او در سال اول بعد از بسته شدن مکاتب، ازدواج کرد و با حسرتِ مکتب به خانه شوهر رفت. «از سر چوکی مکتب به خانه شوهر آمده بودم. نمی‌دانستم چطور سر کنم. هر روز از کلکین خانه دخترهای کوچک را نگاه می‌کردم که با شال سفید مکتب می‌رفتند. آرزو می‌کردم هفت ساله شوم و تشویشی غیر از ریاضی نداشته باشم.»

چند ماه بعد، نظر به تصمیم خانواده‌ها، سونیا باردار شد و حالا پسرش سه ساله است. «حالا دنیا برای من کوچک و محدود شده. آن حس آزادی، آن رؤیای دانشگاه و استقلال، همه رفته و جای آن را خانه‌داری گرفته. گاهی روزها یاد مکتب نمی‌کنم و بزرگ‌ترین نگرانی‌‌ام این است که چاشت و شب چی بپزم.»

مریم، ۲۵ ساله، فارغ‌التحصیل رشته حقوق و علوم سیاسی و مادر یک کودک دوساله، نمونه‌ای دیگر از تغییر سرنوشت دختران پس از بازگشت طالبان است.

پیش از بسته شدن دانشگاه‌ها، مسیر زندگی او روشن و پر از امید بود. مریم با رضایت خود ازدواج کرده بود و همزمان سال آخر تحصیلش را در خانه شوهر می‌خواند. شوهرش نیز حقوق خوانده و هر دو برنامه داشتند با هم در مسیر حرفه‌ای پیش بروند. 

او می‌گوید: «در تمام روزهای تحصیل، رویای کار در وزارت خارجه و تبدیل شدن به یک دیپلمات را داشتم. احساس می‌کردم آینده‌ام در دستان خودم است.»

اما محدودیت‌های طالبان و بسته شدن دانشگاه‌ها، رویای او را نابود کرد و مسیر زندگی‌اش را تغییر داد: «دانشگاه را در سایه طالبان تمام کردم و به سختی مدرکم را گرفتم. همان روزهای دفاع پایان‌نامه بود که ورود دختران به دانشگاه ممنوع شد. مدرک را گرفتم اما چه کار می‌توانستم با آن بکنم؟ گذاشتمش گوشه خانه که چشمم به آن نیفتد و حسرت دیوانه‌ام نکند.»

امروز، مریم بیشتر روزهایش را در خانه می‌گذراند و مراقب کودک دوساله‌اش است. «چیزی از من نمانده که آرزویی برای خود داشته باشم. تمام زندگی‌ام محدود به پسرم و خانه است.»

مریم می‌گوید محدودیت‌ها تنها تحصیل را از او نگرفتند، بلکه آینده شغلی، استقلال مالی و برنامه‌های شخصی‌اش را نیز نابود کردند. زندگی‌ای که پیش از طالبان پر از هدف و برنامه بود، اکنون در چارچوب خانه و مراقبت از کودک محدود شده است و هر روز حسرت فرصت‌های ازدست‌رفته را می‌خورد.

سرنوشت الناز، سونیا و مریم نمونه‌ای از میلیون‌ها دختر افغان است که با محدودیت‌های طالبان، مسیر تحصیل، کار و استقلالشان بسته شد و زندگی‌شان محدود به خانه‌داری و مراقبت از خانواده شد. حتی فارغ‌التحصیلان تحصیلات عالی، با وجود مدرک و تجربه، فرصت‌های حرفه‌ای خود را از دست دادند و مسئولیت‌های خانگی جایگزین آرزوهای تحصیلی و مسیر شغلی آن‌ها شد.

*در این گزارش از اسامی مستعار استفاده شده است.