«و آفتاب نمی‌میرد»؛ دومین سالروز درگذشت واصف باختری

«و آفتاب نمی‌میرد»؛ دومین سالروز درگذشت واصف باختری
Photo: Social Media

دو سال از خاموشی واصف باختری می‌گذرد؛ شاعری که با حضورش زبان فارسی در افغانستان یکی از وزین‌ترین و تأمل‌برانگیزترین صداهای خود را یافت. باختری نه‌تنها یکی از ارکان شعر معاصر افغانستان است، بلکه در تبار اندیشگانی قرار دارد که شعر را به عرصهٔ تأمل، خودآگاهی تاریخی و زبان‌ورزی اندیشیده بدل کردند.

زندگی و تحصیلات

محمدشاه واصف باختری، در جوزای ۱۳۲۱ خورشیدی در شهر بلخ زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌اش را در لیسه‌های باختر و حبیبیه به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵، لیسانس زبان و ادبیات فارسی دری را از دانشگاه کابل اخذ کرد و در سال ۱۳۵۴ مدرک کارشناسی ارشد را در آموزش و پرورش از دانشگاه کلمبیای نیویورک به‌دست آورد و سپس به کشور بازگشت.

او در طول سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۷۵، در جایگاه‌های مختلف فرهنگی و ادبی در افغانستان فعالیت داشت: عضو ریاست دارالتألیف، مدیرمسؤول مجلهٔ «ژوندون» و دبیر بخش شعر انجمن نویسندگان افغانستان. باختری در کنار این مشاغل، سال‌ها به تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه کابل پرداخت و از مهم‌ترین چهره‌های مرجع در نقد ادبی نیز محسوب می‌شد.

زندان و تبعید

با آغاز حکومت کمونیستی در افغانستان، باختری در سال ۱۳۵۷ بازداشت و به مدت ۱۴ ماه زندانی شد. او با وجود جنگ‌های داخلی، تا سال ۱۳۷۵ در افغانستان ماند، سپس ابتدا به پاکستان (شهرهای پیشاور و اسلام‌آباد) و در نهایت به ایالات متحده مهاجرت کرد. سال‌های پایانی عمر خود را در لس‌آنجلس سپری کرد، تا اینکه در ۲۹ سرطان ۱۴۰۲ در سن ۸۱ سالگی در همان‌جا درگذشت.

شعر، تأثیرپذیری، و سبک

واصف باختری در آغاز با قالب‌های کلاسیک آغاز کرد و از ملک‌الشعرای بهار تأثیر گرفت. با گسترش جریان شعر نیمایی در ایران و سرایت آن به افغانستان، باختری نیز به این جریان پیوست و از نخستین چهره‌های جدی‌گیرندهٔ این سبک در کشورش شد. تأثیر عمیق مهدی اخوان ثالث در ساختار، زبان و لحن برخی آثار او پیداست. 

باختری در این‌باره گفته بود: «من این را برای خود یک خلاء نمی‌دانم که در یک مرحله از زندگی شاعرانه‌‌ام تحت تاثیر اخوان باشم. حتی به این می‌‌بالم، که اخوان شاعر بزرگی است. اما وقتی سرِ تأثیر‌پذیری صحبت می‌شود، باید مظاهر آن به‌صورت مشخص نشان داده شود.»

از نظر سبک‌شناسی، زبان شعر باختری آمیخته‌ای‌ست از ساختارهای کلاسیک، واژگان پالایش‌شده، و موسیقی سنجیده. او شاعر گزیده‌گویی بود؛ در روزگاری که بسیاری زبان را فروکاسته بودند، باختری به شأن زبان وفادار ماند. در نتیجه، شعر او شاید برای مخاطب عام دشوار باشد، اما برای مخاطب اندیشه‌مند، تجربه‌ای یگانه از «اندیشیدن در زبان» است. 

او برخلاف بسیاری از شاعران هم‌دوره‌اش، به‌دور از خطابه‌های سیاسی یا احساسات شعاری، زبان را همچون عرصه‌ای برای سیر در مفاهیم وجودی، زیبایی‌شناسی، و حافظهٔ جمعی به‌کار گرفت.

در جهان شعری او، مهاجرت، ریشه‌کنی، و تبعید، صرفاً تجربه‌های شخصی نیستند؛ بلکه به استعاره‌هایی بدل می‌شوند از سرنوشت انسان مدرن، خاصه در جغرافیای پرتنش ما. باختری در شعر خود از وطنِ ازدست‌رفته سخن می‌گوید، اما آن را نه در نوستالژی سطحی، بلکه در زبان، در حافظه، و در پیوندهای گسستهٔ فرهنگی بازمی‌سازد.

آثار منتشر شده

از واصف باختری بیش از بیست اثر در زمینهٔ شعر و پژوهش ادبی به چاپ رسیده است. همچنین، کتابی از او در زمینهٔ عرفان و شعر فارسی با عنوان «نردبان آسمان» در دسترس است که از نظر ساختار و رویکرد، شباهتی به اثر مشهور حسین زرین‌کوب، «پله‌پله تا ملاقات خدا» دارد.

دفترهای شعر او عبارت‌اند از: و آفتاب نمی‌میرد، از میعاد تا هرگز، از این آیینهٔ بشکستهٔ تاریخ، تا شهر پنج‌ضلعی آزادی، دیباچه‌ای در فرجام، در استوای فصل شکستن، مو‌یَه‌های اسفندیار گمشده، و دروازه‌های بستهٔ تقویم.

در کنار شعر، باختری چند اثر پژوهشی و ادبی نیز منتشر کرده است که از آن جمله‌اند: سرود و سخن در ترازو، گزارش عقل سرخ، درنگ‌ها و پیرنگ‌ها، بازگشت به الفبا، اسطورهٔ بزرگ شهادت (ترجمهٔ شعر).

میراث فکری

واصف باختری را منتقدان به‌حق «پیشوای بزرگ شعر معاصر» و «بزرگ‌ترین ادیب و ادبیات‌شناس افغانستان» دانسته‌اند. شعر او، آیینه‌ای از تجربهٔ زیستهٔ فردی، تاریخی و زبانی یک ملت است؛ ملتی که همواره میان خشونت و امید، میان فراموشی و حافظه در نوسان بوده است.

چنانکه گفته بود:

«تو ای هم‌رزم و هم‌زنجیر و هم‌سنگر نمی‌دانی

که جاویدان نباشد این سیاهی وین فسون‌کاری

ندارد پایۀ دیرندگی اورنگ اهریمن

سرآید این شب‌ِ تاریک و غم‌گستر

و در پایان این شب -این شب خاموش هستی‌سوز-

و در فرجام این تاریکی تلخ روان‌فرسا

برآید آفتاب سرخ از خاور

تو تنها نیستی در سنگر پیکار

تو تنها نیستی رزم آزما با دیو مردم‌خوار

که از هر گوشۀ گیتی

که از هر کارگاه و روستا و شهر

نوای کارزار و بانگ رستاخیز می‌آید!»

دو سال از درگذشت واصف باختری گذشته است، اما آثار و اندیشه‌های او همچنان محل رجوع علاقه‌مندان شعر و پژوهشگران زبان فارسی است. در دورانی که توجه به ادبیات و گفت‌وگوهای فکری کاهش یافته، شعر او نمونه‌ای است از امکانی که زبان برای طرح مسائل انسانی، تاریخی و فرهنگی در اختیار می‌گذارد.